زبان سخن
شما آنچه را در جای گفته نتوانستید انجا بگوید

الگوی انسان کامل

از دید حضرت علی ع

آن کس که در عیب خود بنگرد، از عیب جویی دیگران باز ماند، و کسی که به روزی خدا خشنود باشد، بر آنچه از دست رود اندوهگین نباشد، و هر کسی که شمشیر ستم برکشد با آن کشته شود، و آن کس که در کار ها خود را به رنج اندازد خود را هلاک سازد، و هر کس خود را در گرداب های بلا افکند غرق گردد، و هر کس به جاهای بدنام قد گذاشت متهم گردید. و کسی که زیاد سخن گوید زیاد هم اشتباه دارد و هر کس که بسیار اشتباه کرد، شرم و حیا او اندک است، و آن که شرم و حیاء او اندک است، پرهیزکاری او نیز اندک خواهد بود و کسی که پرهیزکاری او اندک باشد دلش مرده، و آن که دلش مرده باشد در آتش جهنم سقوط خواهد کرد. و آن کس که زشتی های مردم را بنگرد و آن را زشت بشمارد، سپس همان زشتی ها را مرتکب می شود، پس او احمقی واقعی است. قناعت مالی است که پایان نیابد، و آن کسی که فراوان به یاد مرگ باشد در دنیا به اندک چیزی خشنود است، و هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او محسوب می شود جز به ضرورت سخن نگوید.

منبع: نهج البلاغه یاد بگیر داد کام :



           
7 / 7 / 1398برچسب:, :: 16:26
محمد جاوید هومن

پاکستان هزاره ها را قربانی میگیرد.

 

 

 



           
5 / 7 / 1398برچسب:, :: 16:34
محمد جاوید هومن

جناب شیخ (م)

ای تاجــر مذهب تو بیا فکر دیگــــــــــر کن

چـــون جیب تو خالیست به تقریب گذر کن

فـــتوای بــــــر آور تو از دوده کوچـــــــــــک

انــدیشه نو نو را تو هدیــــــــه به پـدرکــن

در پیش دو چشمت چو مظلم سپردجــان

یک خنده قهقــــه زن و تو عربده ســـر کن

از گنچ نهــــانی کــــه نشـــــد وارد دفـــتر

از صادره هم نیست خبر دیده به در کــــن

با خیــــل یتیمــــان که پـــــدر رفت راحت

یک گوشه چشمی به سوی دیده تر کن

باز باب سخن روضه رضـــوان بفروشــــی

از باب عمل خورده جوی تقسیم خـــرکن

یک کــــرده نیکو که بود گـــــــرچه بحیوان

عمامه بسر کرده به فردوس سفــــــر کن

بردوش قبا کـــــرده عبا جلـــــوه دیگــــــر

با زهــــــد ریائی ز خــــــــــداوند حذر کن

از سفسطه بگذر تو زین کنج خـــــــرابات

باری به سر چوک بیا عزم هـــــــــــنر کن

معلوم جهان نیست که این مـــدرسه تو

احرام به مصر است بیا خوب نظــــــر کن

روزی که پسر مــــــــرد چو فرعون بیارای

با هیکل مومیایی و تابوت حجـــــــــر کن

با خیــــــل غــــــلامان و گنیـــزان ز دربار

در مقـــــبره بگـــــذار و طـــوماری ببر کن

بنویس که همین شیخ بود بن فــــــلانی

تبلیغ کـــــلافه تو به اوصـــــــاف پسر کن

بنویس که ره کـــوته جنت فقط اینجاست

احـــــرام من اینست تمـــــدن تو خبر کن



           
4 / 7 / 1398برچسب:, :: 21:16
محمد جاوید هومن

 

خر نما
دردا و حسرتا شد جهان به کام خر     زد چرخ سفله، سکه ی دولت به نام خر
خر سرود ار نباشد، پس هر خر از چه روی؟    گردد همی ز روی ارادت غلام خر
افکنده است سایه، هما بر سر خران    افتاده است طایر دولت بدام خر
خر بنده ی خران شده، آزادگان دهر    پهلوزن است جزخر، به این احتشام خر
خر ها تمام محترمند! اندرین وطن    باید نمود از دل و جان احترام خر
خرها وکیل ملت و ارکان دولتند    بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر؟
شد دایمی ریاست خرها به ملک ما    ثبت است در جریده عالم دوام خر
هنگام ای به پاست به هر کنج مملکت    از فتنه ی خواص پلید و عوام خر
آگاه از سیایست کابینه، کس نشد    نبود عجب که "نیست " معین مرام خر
روزیکه جلسه ی وزرا، منعقد شود     دربار چون طویله شود ز ازدحام خر
در غیبت هر وزیر معینان شود کفیل    گوساله است نایب و قایم مقام خر
یارب "وحید ملت" چرا می خورد پلو    گر کاه یونجه است ، به دنبال طعام خر
گفتم به یک وزیر ، که من بنده تو ام    یعنی منم ز روی ارادت غلام خر
این شعر را بنام "سپهدار گفته ام    تا در جهان بماند، پاینده نام خر
خر ها تیز هوش، وزیران دولتند     یا حبذا ز رتبه و شان و مقام خر
از آن الاغتر وکلایند از این گروه     تثبیت شد به خلق جهان احتشام خر
شخص رئیس دولت ما، مظهر خر است     نبود جز خر، آری قایم مقام خر
چون نسبت وزیر به خر، ظلم بر خراست    انصاف نیست، کاستن از احترام خر
گفتا سروش ، امین ملک    زین بیشتر زمانه نگردد به کام خر
سردار معتمد خر کی هست جز تغور    کز وی همی به ننگ شد، آلوده نام خر
امروز روز خر خری و خر سواری است     فردا زمان خر کشی و انتقام خر


           
3 / 7 / 1398برچسب:, :: 12:9
محمد جاوید هومن

دولت کرزی

شرمندهء کابینه شدیم دولت کرزی ... در بست فروخته شده ایم دولت کرزی

این چور تو بد قسم مرا کشته، خدایا!...محتاج زر و کان تو ام دولت کرزی

دوزدی گری و معرفتت ورد زبان است... چیزی که عیان است چی حاجت به بیان است

قرض های کلانی که گرفتی تو ز مردم .... از مهر و صفای دلت ای دوست نشان است

هر چند زدی قفل کلانی تو به هر بانگ...دگیر ندهی وام به صد عذرو بهانه

اما جهت برق رسانی تو به برچی .... کردی سویم از راه کرم وام روانه

از خانه چراغی که روا بود ستاندی ... با برق نیمه روزه هزار دل تو تپاندی

تاریک شده از لطف وجود تو ای برچی .... نی روشنی ماندست و نی برق خصوصی

خاموش شده کابل ولی، برچی چنان کور.... پورنور شده یک ارگ و یک خانهء خلیلی

وقتم نشود زایع برای صف دیزل ... تا غر بزند بر سرمن مادر دختر

هر روز نسوزد موتور پنکه و یخچال... تا بابت پولش بشوم غمگین و حیران

جاوید بیبن کشور ما نور فشان است .... گاهی خلیلی خر و گاهی دیگران است

شرمنده ام البته ازین کار که دائیم .... دستم به گدایی به سوی مردم جاهل



           
10 / 10 / 1390برچسب:, :: 10:48
محمد جاوید هومن

جنايتكار  جنگي  را نه  بيني 

  

به  كرزي  گفت  روزي   عيب  جويي

كه  در  باب  ستمكاران  چه  گويي

 

سر وكار تو  با  چرسي  وبنگي  است

نشستت  با  جنايتكار  جنگي  است

 

به جاسوسان  خارج  تكيه از  چيست

مگر  درمملكت  مرد  هنر   نيست

 

مگر  مردان  كاري را  وبا    برد

سگ ديوانه  ,   مكتب  خوانده را خورد

 

تملق  پيش  غرب و شرق  تاكي

تجاوز  بر  حقوق   خلق   تاكي

 

به  پاسخ  گفت  كرزي   با  لوندي

افندي جان  افندي جان  افندي

 

چه  ميگردي  به  پشت  مجرم  جنگ

هرات  وپكتيا  وبلخ  و  سالنگ

 

جنايتكار جنگي  در  ميان    نيست

نياز پرس وپال   وامتحان    نيست

 

همه خوي  پلنگي  را  زدودند

تو  پنداري  ز  اول ميش  بودند

 

فهيم  ما كه سردار  است وغازيست

دل و  دست  وزبان  او   نمازيست

 

يكي ,  هم  كاسه   لوي درستيز

تفنگش  را  نهاده  در  پس  ميز

 

نه  دزد  گردنه   نه  رهزن  مال

مكرر   حج   رود  امسال  و هر  سال

 

وزير  برق  ديگر   جنگجو   نيست

ورا  جز   خدمت  خلق  ,  آرزو   نيست

 

سران  دين ,   رباني   و سياف

 پس پيري  گرفته   راه   انصاف

 

توقف   داده  هاوان   وسكر  را

مبدل  ساخته  پالان ای   خر   را

 

خليلي ,  انوري  ,  سوگند خوردند

تعهد نامه  رسمي را  سپردند    

 

كه از  جنگ  خيابان دست  گيرند

وزارت  يا ولايت   را  پذيرند

 

***

 

به  گلب الدين   كه  كابل  را  تبه  كرد

و   چنگيز  مغول   را  رو  سيه  كرد

 

امير ا لمومنين    و   امت    او

وزيران   و سران    دولت   او

 

سر  انبان   رحمت   را   گشوديم

برادر  هاي  خود  عفو   نموديم

 

وطن  را   خانه   اغيار   كرديم

عدالت  را  گل وگلزار  كرديم

 

جنايتكار   جنگي  را   نه   بيني

دگر    خوي  پلنگي  را   نه  بيني



           
10 / 10 / 1390برچسب:, :: 10:42
محمد جاوید هومن

مامور دولت

مامور دولت شدم دستم دراز است پیش او
 مشکلات هر لحظه انبوه و فراوان می رسد

با دو صد و ده روپی  پولی که می گیرم کنون

 گرشوم بیمار کی پولم به درمان می رسد

 درخوراک و خرج منزل هم بسی در مانده ام

با چنین اوضاع کی کارم به سامان می رسد؟ 

یک طرف بقّال گوید چوب خطّت پرشد است  

مجرمم زان سو دگر چون شیر غرّان می رسد

میوه را باید نگاهی کرد واز پیشش گذشت

 حال کی دستم به ران مرغ بریان می رسد؟

بهر دانشگاه کابل پول میخواهد زمن

 بهر کیف و کفش خود مرضیه گریان می رسد

مادر اولادها از بهر خرج و برج خود

 گاه با ناز و ادا گاهی شتابان می رسد

کرولا و تیوتا گر دارند، از ما بهتران

 من نمی دانم که کی دستم به پیکان می رسد؟

گر اروپا می رود همسایۀ ما دم به دم

پول من تا رفتن ده افغانان می رسد



           
10 / 10 / 1390برچسب:, :: 10:35
محمد جاوید هومن

مامور دولت

مامور دولت شدم دستم دراز است پیش او
 مشکلات هر لحظه انبوه و فراوان می رسد

با دو صد و ده روپی  پولی که می گیرم کنون

 گرشوم بیمار کی پولم به درمان می رسد

 درخوراک و خرج منزل هم بسی در مانده ام

با چنین اوضاع کی کارم به سامان می رسد؟ 

یک طرف بقّال گوید چوب خطّت پرشد است  

مجرمم زان سو دگر چون شیر غرّان می رسد

میوه را باید نگاهی کرد واز پیشش گذشت

 حال کی دستم به ران مرغ بریان می رسد؟

بهر دانشگاه کابل پول میخواهد زمن

 بهر کیف و کفش خود مرضیه گریان می رسد

مادر اولادها از بهر خرج و برج خود

 گاه با ناز و ادا گاهی شتابان می رسد

کرولا و تیوتا گر دارند، از ما بهتران

 من نمی دانم که کی دستم به پیکان می رسد؟

گر اروپا می رود همسایۀ ما دم به دم

پول من تا رفتن ده افغانان می رسد



           
10 / 10 / 1390برچسب:, :: 10:26
محمد جاوید هومن

 

اي وزيران وطن! دستم به دامان شما
نيم باقي ماندة جانم به قربان شما
فقر و محروميت و تبعيض و كمبود و فشار
زشت باشد در بلاد تحت فرمان شما
اين همان ملك است كاندر خاطر رنجور خويش
دارد اندر ياد، ايام دبستان شما
پشت مظلومان به شمشير وزارت نشكنيد
چند روزي را كه اين حكم است مهمان شما
فكر آباداني «سودان» چه مي باشيد؟! ت
کاب در فقر است، رشت و يزد و كرمان شما
بنده مي پرسم كه آيا از «غنا» هم كمتر است
غزنی و هرات و قندار و هم کابل شما؟!
در زمستان مردمان بينوا را بنگريد؛
فرق دارد اين زمستان، با زمستان شما
هيچ اقدامي پي رفع تورم كرده ايد؟
ما نمي دانيم، خود دانيد و وجدان شما
اين «روابط» كم كمك جاي «ضوابط» را گرفت
ضامن پست كسان شد پست و عنوان شما
دوست مي داريمتان از جان و دل، هر چند نيست
سوي ما شب زنده داران چشم احسان شما
اي بزرگاني كه ما بيچارگان را راه نيست
بر سر خوان چلو مرغ وفسنجان شما!
پند گفتم؛ گر چه بر خوبان عالم محرز است
عقل و تدبير و كمال و عدل و ايمان شما
گاه گه، وقت فراغت يادي از مردم كنيد
سخت محتاجند بيماران به درمان شما
زير بار فقر و رنج و داغ ياران جاوید است
پشتمان بشكست و نشكستيم پيمان شما


           
5 / 9 / 1390برچسب:, :: 19:53
محمد جاوید هومن

رئیس بانک ملی

بنده با این طول و پهنا عذرخواهی می کنم
هرکجا،این جا و آن جا عذرخواهی می کنم
گر که خوردم این همه پول از حساب مملکت
جان همشیره کرزی عذرخواهی می کنم
من که از اول نبودم در خط این کارها
شد رفیقم رهبران، عذرخواهی می کنم
رانت هم چون یک ذغال خوب خیلی کار کرد
شرمسارم من به دنیا، عذرخواهی می کنم
عینک تاریکی را ، تا زده دولت به چشم
چانس می آید سوی ما، عذرخواهی می کنم
می زنم دالر برای خود هم رئیس دولتم
حال ِمن آید سر جا، عذرخواهی می کنم
جان بابه محسنی، هر آن چه خوردم از اموالتان
کرده ام خرج خرابات، عذرخواهی می کنم
هشت تا شرکت به نام بچه ام ثبتانده ام
تا بگیرد یک کمی پا، عذرخواهی می کنم
چون جوان است و هزاران آرزو در کله اش
بابت این آرزوها ، عذرخواهی می کنم
چون که از پپسی بدم می آمده از کودکی
پر زدم سوی امریکا، عذرخواهی می کنم
سکته ای گر بود در این بیت و وزنش شد زیاد
بی خیال ی وزن آقا ، عذرخواهی می کنم
گر که در کابل رفیقانم خطایی کرده اند
بنده از این سوی دنیا ، عذرخواهی می کنم
در ریاست بانگ داری کفر میلیاردی
از همه تا صبح فردا، عذرخواهی می کنم
کرده داکتر منعم از دود و دم کابل،لذا
با او تقسیم  کرده ام ، عذرخواهی می کنم
دوش با منزل به ریش تک تک همشهریان
خنده فرمودیم اما ، عذرخواهی می کنم
 نق نزن  جاوید از من هی نده خشتک به باد
چون که از پایین و بالا ، عذرخواهی می کنم

 

 

ای هارون  طنز گو گردن کلفت
از چه رو در کرده ای اشعار مفت؟
این سخن ها چیست سر ای هم کرده ای؟
جای جوهر در قلم سم کرده ای
صحبتت از مرگ و مردن  بار چیست؟
گو به من لعنت به  کرزی بار کیست؟
معاون اول و دوم گشته  خر
سوی دیگرعشقبازی با شکر
هی به کرنینیل نامه داده در خفا
گفته از حالیدن و عشق و صفا
گفته او را پای بوسی می کند
عاقبت با او عروسی می کند
محتوای نامه هایش معامله! است
اولش تا آخرش شرّ و ور است
شب نشینی کرده با او چند بار
کرده با نامحرمان ماچ و قمار
نیست در ارشاد این گونه روال
گفتن از ماچ و قمار و عشق و حال
قبل از اینکه عقد را شرعی کنند
کارها را کاملا مخفی کنند
داده پاکستان  جوابش این چنین
دوستت دارم بیا پیشم بشین
تازه بدتر پیش او وا داده است
گوهرش را بی حیا لا داده است
آی پاکستان  بی شرم و هوا
گفتگو با مرد نامحرم چرا؟
قبل از انگشتک نباید حرف زد
زیر باران یا که زیر برف زد
قبل از انگشتک نباید نامه داد
دالر و کلدار و کلاه و جامه داد
تو به امریکا چرا نخ داده ای؟
تازه دستش کلیت دوزخ داده ای
شرح دادی ای هارون مو به مو
عشقبازی ها ی او را چون ببو
پرده ی عفت دردیدی با قلم
شعر را بردی به غرقاب عدم
ای هارون ، کرزی و معاون او
چون شده سرمنشاء نفرین تو
پس به ابیاتش قلم خواهم کشید
روی آن خط عدم خواهم کشید
معاونی  اول و دوم را به گور
عقد خواهم کرد با طالب به زور
بعد شرعی می شود اعمالشان
شب نشینی ها و عشق و حالشان
 با «جاوید»بلند گفت یک طنز
مرحبا بر همت ارشاد ما
مرده و زنده ندارد پیش او
هیچ توفیری برای گفتگو
تیغ سانسور می زند بر ریشه اش
پاک سوچه می کند اندیشه اش



           
27 / 8 / 1390برچسب:, :: 20:56
محمد جاوید هومن

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام دوستان من این وبلاگ را تقدیم میکنم به شما و پروانه عزیزم با اینکه او اصلا هیچی از نوشته های من را درک نمیکنه ولی من عاشقانه برای او مینویسم عزیزانم امیدوارم روزی همه ی نوشته هام را که با تمام وجودم برایت نوشتم بخونی و بدانی که چقدر دوستت داشتم.....من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زبان سخن و آدرس zbansokhan.LXB.ir سلام دوستان عزیز امید وارم که به سلامت باشید شما میتوانید که لیک های وبلاک تان تبادله کنید البته در باکس زیر مشخصات و آدرس وبلاک تان بنویسید و کد زیر را داخل کنید بعدا ثبت را انتخاب کنید تا لنک تان تبادله شود تشکر از همه تان "محمد جاوید هومن"







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 83988
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



Alternative content