مامور دولت
مامور دولت شدم دستم دراز است پیش او
مشکلات هر لحظه انبوه و فراوان می رسد
با دو صد و ده روپی پولی که می گیرم کنون
گرشوم بیمار کی پولم به درمان می رسد
درخوراک و خرج منزل هم بسی در مانده ام
با چنین اوضاع کی کارم به سامان می رسد؟
یک طرف بقّال گوید چوب خطّت پرشد است
مجرمم زان سو دگر چون شیر غرّان می رسد
میوه را باید نگاهی کرد واز پیشش گذشت
حال کی دستم به ران مرغ بریان می رسد؟
بهر دانشگاه کابل پول میخواهد زمن
بهر کیف و کفش خود مرضیه گریان می رسد
مادر اولادها از بهر خرج و برج خود
گاه با ناز و ادا گاهی شتابان می رسد
کرولا و تیوتا گر دارند، از ما بهتران
من نمی دانم که کی دستم به پیکان می رسد؟
گر اروپا می رود همسایۀ ما دم به دم
پول من تا رفتن ده افغانان می رسد
نظرات شما عزیزان: