زبان سخن
شما آنچه را در جای گفته نتوانستید انجا بگوید

 

چمقو
 
وزارت جاي چاي و قصه گشته
مسولينش به رشوت بسته گشته
به فكر تخت خواب باشد معينان
رئيسان ديده و ديوانه گشته
رئيس دفترش هر روز نالان
براي كسب پول هيلوله گشته
رئيس تشريفات از دست مهمان
به حساب برنج غم خانه گشته
وزير بيچاره از دست رئيسان
احمد زي ساكن مي خانه گشته
همه مامور و مدير و پياده
به لين نان چاشت ايستاده گشته
پس از نان يكه يكه در فرار اند
مديران خواب و مامور پياده گشته
رئيس مالي و ار باب دفتر
به پشت ميز خواب و خسته گشته
ز فرهنگ و نشرات من چي گويم 
رئيسه در اداره خاله گشته
به غر جستان نظر بنداز اي دوست
كه حقجو و سعادت بوله گشته
نمي دانم ز جر گه يا معارف
منابع بشري چهل پاره گشته
رئيس تفتش و بيچاره آغا
زيبكاري كلايش كنده گشته
معينان ديگر اندر بستر خواب
دماغش بند خيالم نذله گشته
بود خواجه او سردار رئيسان
بكار،بي جوره و يك دانه گشته
حسين خان و اميري، كردن تقاوت
بيدندان انتظار ولجه گشته
رنا كار گر از بهري كارش 
به پيش مسولش دور دانه گشته
بود بهروز، زحمت كش به دفتر
فريد لوگري به جوره گشته
دو سه نفر انتظار پي آرآر
زدست اين وزارت خسته گشته
آصف و عاقله كاكا عمر زي 
ز دست بي پولي مستانه گشته
پلان بي پلان در منزل چهار 
تعميرات و زارت چپه گشته 
عزيزان عاشق بو ديجه باشيد
كه هرسال بوديجه كم كسه گشته
ارتباط ولايات و وزارت
به كار هايش چنان بيكاره گشته
به اي تي سرزنيد اي دوستانم
آميرش با سند بيكاره گشته
اي كوچي ها به دنبال علف چر
تمام مليت ها بيچاره گشته
پيام نو تقرور از وزارت
پي آر آرش كنيد ديوانه گشته
اي جاويد و جهانگير در وزارت
زي بيكاري دلش صد تو ته گشته
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
2 / 7 / 1390برچسب:, :: 21:10
محمد جاوید هومن

درباره وبلاگ


سلام دوستان من این وبلاگ را تقدیم میکنم به شما و پروانه عزیزم با اینکه او اصلا هیچی از نوشته های من را درک نمیکنه ولی من عاشقانه برای او مینویسم عزیزانم امیدوارم روزی همه ی نوشته هام را که با تمام وجودم برایت نوشتم بخونی و بدانی که چقدر دوستت داشتم.....من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زبان سخن و آدرس zbansokhan.LXB.ir سلام دوستان عزیز امید وارم که به سلامت باشید شما میتوانید که لیک های وبلاک تان تبادله کنید البته در باکس زیر مشخصات و آدرس وبلاک تان بنویسید و کد زیر را داخل کنید بعدا ثبت را انتخاب کنید تا لنک تان تبادله شود تشکر از همه تان "محمد جاوید هومن"







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 81
بازدید دیروز : 107
بازدید هفته : 189
بازدید ماه : 188
بازدید کل : 84187
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1